گذران....
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم ، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
آه ، اکنون دیریست
که فرو ریخته در من ، گویی
تیره آواری از ابر گران
چو می آمیزم ، با بوسه ی تو
روی لب هایم ، می پندارم
می سپارد جان عطری گذران
آن چنان آلوده ست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون تو را می نگرم
مثل این است که از پنجره ای
تک درختم را ، سرشار از برگ ،
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم
شب و روز
شب و روز
شب و روز
بگذار
که فراموش کنم
تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
می گشاید در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
که فراموش کنم
+ نوشته شده در شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت توسط مـحـمـد داوری
|
این وبلاگ توسط جمعی از دانشجویان ورودی 90 فناوری اطلاعات دانشگاه صنعتی بیرجند در جهت اطلاع رسانی و افزایش اطلاعات عمومی و تخصصی ایجاد شده است .